بس کن ای ساقی رز طرفه از این جام شراب
که همه عمر برفته است پی باده بر آب
حیف آن وقت که ما با تو به سر آوردیم
لحظه ها پوچ گذشتند همه همچو سراب
آنهمه واله و شیدایی ما آخر کار
تکه تکه همه گردید چه آسان چو سحاب
راست می گفت نسیم سحری با من و دل
که شما هیچ ندانید از این دیر خراب
که همه عاشق و معشوق و همه ساقی مست
جمله از غفلت خود نادم و دل خون و کباب
ای خدا باده ی ساقی همه ارزانی او
از همین باده ی خود ده دو سه پیمانه ی ناب
تا که با مستی تو غافل از این دیر شویم
بهر این خواهش ما صبر مکن پس بشتاب
محسن بیات - 22/3/87